مهبدمهبد، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

ღ ღ ღ گل پسر ღ ღ ღ

به پاكي ِ آب ...

خسته بودم و از درد معده داشتم به خودم مي پيچيدم و اصرار داشتي كه همراهيت كنم در بازي با لگوها و چيدنشون به هزار و يك روش ممكن و ناممكن ! بهت گفتم گل ِ من حالم خوب نيست 10 دقيقه ديگه بيا تا با هم بازي كنيم ، يهو خيلي مردونه دستت رو شكمم گذاشتي و گفتي من الان حالت رو خوب ميكنم و مثل حركاتي كه براي رودل كندنت استفاده ميكنم دستت رو فشار ميدادي و گفتي اگه ميخواي حالت خوب شه به حرفم بايد گوش بدي .... و در ادامه گفتي يه يخ بزار روي لُپت و يه خورده هم بريم دوتايي ظرف بشوريم چون آب زود حال آدمو خوب ميكنه ... . رفتيم و به توصيه هاي پزشكيت گوش جان سپرديم و الحق كه تو و  آب حالم رو بهتر كرديد .... جان ِ مادر سپاس از خدا براي بودنت در كن...
21 تير 1394

گرماي حضورت در تابستان

روزهاي گرم ِ تابستونيمون رو ميگذرونيم و من هنوز نتونستم روزهاي بعد از تولدت رو برات ثبت كنم و از شيريني هات بگم . شلوغي كار از اول سال تا كنون و مسئوليتهاي خانه داري و پارك رفتن و شاد كردن دل يه فسقلي و همبازي شدن باهاش ، همه و همه گاها ً هيچ انرژي برام باقي نميزاره تا بتونم اينجا فعاليت داشته باشم . خب بهتره كه از خاطره هاي ثبت نشده بگم و فقط تيتر وار برات توضيحشون بدم ... روز تولدت رو يه جشن ِ كوچيك ِ خانوادگي در شهرستانك گرفتيم و براي بودنت در كنارمون صدها هزار مرتبه خدا رو شكر كرديم . در كنار دوستان ِ مهدكودكي هم جشن و سروري برپا كرديم تا بيشتر بهت خوش بگذره ...خودت نوع كيك و بادكنك و كلاه و ... رو انتخاب كردي و امسال خودمون رو درگ...
13 تير 1394
1